- هجا گفتن
- بد گفتن نکوهش کردن
معنی هجا گفتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هجوکردن ذم کردن: (بطبع آزمایی هجاگفتمت پی امتحان تیغ برخرزدم 0) (هاتف)
گنجایش ظرفی برای قرار دادن چیزی در آن، گنجیدن
نادرست گفتن ناروا گفتن
آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن
مدح گفتن، ستایش کردن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری، خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، صلا دادن، صلا زدن، صلا در دادن
پذیرفتن هوا: و اما بودنش علت هوا بسیار گرفتن است
در جایی استقرار یافتن، جایی را به خود اختصاص دادن
گنجیدن، جایی برای خود اختیار کردن، محلی را به خود اختصاص دادن
باز گفتن، دوباره گفتن، بازگو کردن
هجوکردن: (هرکه تراهجوگفت وهجوتراخواند روزشهادت زبان اونشودگنگ) (منجیک)
قرار گرفتن قطعه ای در جای اصلی خود
در بازی ورق ریختن ورق هایی که بازیکن در دست دارد و به نظرش برنده نیست روی ورق های دیگر به نشانۀ صرف نظر کردن از شرکت در آن دست
در بازی ورق ریختن ورق هایی که بازیکن در دست دارد و به نظرش برنده نیست روی ورق های دیگر به نشانۀ صرف نظر کردن از شرکت در آن دست